خاطرات معلم کــوچــولــو (✿◠‿◠)

خاطرات معلم کــوچــولــو (✿◠‿◠)

خاطرات بامزه یک معلم شیطون
خاطرات معلم کــوچــولــو (✿◠‿◠)

خاطرات معلم کــوچــولــو (✿◠‿◠)

خاطرات بامزه یک معلم شیطون

این کوچولو های عاشق

ثمین کلاس سومی یه دختر بلند قد و بسیار مسلط در حرف زدن، عاشق یلدای کلاس اولی چشم رنگی و ریزه میزه شده

منم واسطه عشقشون بودم

به این صورت که ثمین اول با من در میون گذاشت و قول گرفت که نخندم

بعد گفت هر شب بهش فکر میکنه و خیلی دوست داره باهاش دوست بشه

منم گفتم راهش اینه به خودش بگی و راحت بشی

ولی چون براش سخت بود یه نامه نوشت و به من داد تا بهش بدمپونصد و خورده ای شکلک

منم ضمن تقدیم نامه به یلدا کوچولو گفتم که ثمین دوستت داره ، باهاش دوست شو

حالا با هم دوستن

زنگ های تفریح با هم بازی میکنن.ثمین واسه یلدا یه عالمه خوراکی میخره و هر روز واسش نامه مینویسهپونصد و خورده ای شکلک

یلدا چون هنوز درست بلد نیست بخونه نامه ها رو میده من بخونم.یه بارش خارجکی بود خودمم نفهمیدم :|

خلاصه خوشن با هم

یاد خودم و دوستم افتادم که سال سوم راهنمایی عاشق یه دختری که اول راهنمایی بود شدیمپونصد و خورده ای شکلک

اسمش یادم نمیاد ولی فامیلیش "سنجق" بود

نمیدونم شاید جذب فامیلی خاصش شدیم

خنده های قشنگی داشت و دختر مهربونی بود

بعد ها وقتی دانشگاه میرفتم یه روز از دور تو خیابون دیدمش که بچه داشت

هی روزگار


قالب چطوره؟