خاطرات معلم کــوچــولــو (✿◠‿◠)

خاطرات معلم کــوچــولــو (✿◠‿◠)

خاطرات بامزه یک معلم شیطون
خاطرات معلم کــوچــولــو (✿◠‿◠)

خاطرات معلم کــوچــولــو (✿◠‿◠)

خاطرات بامزه یک معلم شیطون

عید همه مبارک

وقتی که با مدیر سوار پیکان وانت بری تو شهر دور دور

نظرات 20 + ارسال نظر
پری یکشنبه 2 خرداد 1395 ساعت 21:57 http://khanoomzaban.mihanblog.com

لابد هی شربت نذری هم بگیری هی خخخخخخخخخ

نه رفتیم لوازم آرایش بخریم

tnt دوشنبه 3 خرداد 1395 ساعت 00:50

خخخ,باز خوبه جلو نشستی!!!عقب مینشستی چی میشد

مثلن از کجا شروع میکردم داستانمو؟

مثل گوسفندا
از بلاگ اسکای مثلا

دریا- گاه نوشته‌های من دوشنبه 3 خرداد 1395 ساعت 07:56

vahid دوشنبه 3 خرداد 1395 ساعت 08:13 http://vahidmahmoodiyan.blogsky.com

سلام و صبح بخیر
اَقَلِکندش میرفدین گل را به زلف کودکی میآویختین بلکه منحیثالمجموع او را بخندانین با وانت چیز نکردین...!!!


نه گل بود نه کودک

معلم دوشنبه 3 خرداد 1395 ساعت 09:20 http://shirinbeyan.mihanblog.com/

عیدتان مبارک.....
کی حساب کرد؟؟

دربست در اختیار خودمون بود یعنی مدیر راننده بود

علی امین زاده دوشنبه 3 خرداد 1395 ساعت 09:21 http://www.pocket-encyclopedia.com

جای من خالی که عقب وانت سوار بشم! معمولاً توی بازدید از سایتهای نصب جای من همیشه پشت وانته حالا هر چی اصرار که بیا جلو میگم: نوچ! اینجا با حال تره!

آهنگ هم گذاشته بودید؟
دوم پیس! دوم پیس! دوم پیس!

منم عقب وانتو خیلی دوست دارم.مخصوصا سرپا وایستی
نه دیگه تا اون حد

دهه شصتی دوشنبه 3 خرداد 1395 ساعت 11:17 http://khaterat1365.blogfa.com/

از این پیکان خوابیده ها بود؟

نه از اون بیدارا

فاطمه دوشنبه 3 خرداد 1395 ساعت 18:24

وای خاک بر سرم. الان میرم به سیما میگم

سیما منو به حال خودم رها کرده

زمزمه باران... دوشنبه 3 خرداد 1395 ساعت 20:44 http://www.baran-bahari.mihanblog.com/

پیکان وانت

پشتش(پیکان وانت) می نشستی انقده بامزه میشد دور دور

ایندفعه که نشد حال دفعه بعد

ღღღoghabღღღ دوشنبه 3 خرداد 1395 ساعت 22:14

عکسش کو؟؟؟
لوازم آرایش؟
میخاد عروست کنه

عکس من و مدیر و پیکان وانت؟

نه اقا جان
بذار یه بار توضیح بدم
اون روز عصر جشن پایان سال درسمون بود و من باید بچه های پیش دبستانی رو گریم میکردم
لوازم آرایش هم همون لوازم گریمه
دفعه اول با پراید مدیر رفتیم واسه خرید و یه سر زدیم پیش دبستانی.ولی چون مدیر پول همراهش نبود وسایلا رو نشد بخریم
دفعه دوم مدیر باید یه سری وسایل و تجهیزات سنگین از پیش دبستانی میبرد محل جشن واسه همین پیکان وانت گرفت بدون راننده.که با هم رفتیم و اصلا نشد خرید کنیم
دفعه سوم مجدد با پراید مدیر رفتیم و یه مقداری از خریدا رو انجام دادیم
این بود کل ماجرا

علی امین زاده سه‌شنبه 4 خرداد 1395 ساعت 15:19 http://www.pocket-encyclopedia.com

فرصت داشتی یه سری بزن:

http://www.hamsadehha.blogsky.com/1395/03/04/post-382

چشم

یه دانشجومعلم سه‌شنبه 4 خرداد 1395 ساعت 20:16 http://Www.dabeer92-new.blogfa.com

مدیرتون خانمه ؟ والا انقد آقایون ارایش میکنن ک نمیشه تشخیص داد الان با مدیرتون که خانمه رفتین لوارم ارایش بگیرین یا بامدیرتون که اقاس

اگه آقا بوده که ازلحاظ شرعی چندان جالب نی که یک خانم با بک اقا در یک وانت باشن خخخخخ باید میرفتی عقب ماشین و سرپا وامیستادی

آقاست از لحاظ جنسیت عرض کردم
آره باید میرفتم پشت وانت سرپا وامیستادم این منه گاو پیشونی سفید

تنهام چهارشنبه 5 خرداد 1395 ساعت 10:13 http://dehkade1996.blogfa.com

سلامم
پیکان وانت
حالا این هیچی لوازم آرایشو کجای دلمون بزرایم
اقا این قبول نیس مدیر و معلما کلا تغییر کردن این دوره

سلام
خخخخخ
تو یکی از کامنتا توضیحش رو گذاشتم ولی حسش قابل وصف نیست

علی بیات چهارشنبه 5 خرداد 1395 ساعت 15:20 http://alibayat69.blogfa.com

سلام.عید شما هم مبارک

مهندس کوچولو و عماااار چهارشنبه 5 خرداد 1395 ساعت 18:56 http://gol-be-khar.blogfa.com

سلام
اومای گاااد
دیگه شوهر کردی رفت
مبارک باشه
الان از جمعه تا حالا مشهدم

اینجا خنکه :)

:|
چه ربطی به ازدواج داشت آخه؟

عه چقدر دیر خبر دادی

گندم بانو چهارشنبه 5 خرداد 1395 ساعت 23:03 http://gandom1370.blogsky.com/

خخخخ صفا کردینا

نگا نمیکردن بهتون ؟ چون تجربشو دارم میگما

اصلا بیرونو نگاه نمیکردم.خیلی حس مزخرفی بود
مدیر خیلی شخص سر شناس و شناخته شده ایه تو شهر .منم که گاو پیشونی سفیدم

Baran پنج‌شنبه 6 خرداد 1395 ساعت 10:38 http://haftaflakblue.blogsky.com/

اجازه خانم؟

وانت از اون بلند گو ها هم داشت

ببخشید ما سوال می پرسیم

نمیدونم شایدم داشت.ولی ما که استفاده نکردیم

بانوش :) جمعه 7 خرداد 1395 ساعت 00:55

به به چه شود

مهندس کوچولو جمعه 7 خرداد 1395 ساعت 20:23 http://gol-be-khar.blogfa.com/

به هر حال مبارک باشه

چه عید باشه چه ازدباج باشه



الان من از خونه دارم براتون گزارش میدم
مشهدمم برنامه داشت یه بار با خالم رفتم مشهد
با دوستمم که این جناب عمار خان تشریف دارن از شهریور پارسال قراره بریم مشهد
بهش گفتم دارم میرم مشهد نیومدی
برنامه چید بعد از مشهد خالم دوباره بریم مشهد
من ساعت سه شب رسیدم راه آهن تهران دوباره ساعت سه فردا بعدا ظهر تو راه اهن تهران بودم این دفعه با دوتا از دوستام
:)
یعنی پنج شنبه با خالم راه افتادم جمعه صبح مشهد بودم
یکشنبه بعد از ظهر دوباره از مشهد راه افتادم
شبش خونه بودم
دوشنبه بعداز ظهر دوباره رفتم با دوستام از تهران به مشهد
و پنجشنه راه افتادم از مشهد به تهران که جمعه صبح تهران بودم و الانم قمم تو خونمون
اوووووه چقدر طولانی



وای برگشته خسته شدم نه به رفتنمون که کلا ترکیدم از خنده
نه به برگشتنمون که سیخ نشستیم گیر دوتا از این پیرمردا افتادیم تو واگنمون که ادعای فرهنگ شداتن و خودشون همه رو زیر سوال میبرن کسایدیگه رو چیز میگن و فکر میکنن اخر فرهنگن بقیه ...(اینه فرهنگ عیا ؟)

یعنی کارتون به جایی رسیده که هفته ای دوبار مشهد میاین؟ آیا شما ویزای مشهد دارین اصلا؟
ولی خوش به حالتون.واسه ما که اینقدر نزدیکیم اینجوری پیش نیومده تا حالا

سیما شنبه 8 خرداد 1395 ساعت 09:03

وانت ماشین عروست نشه صلوااااااااااااااات

:|

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد