خاطرات معلم کــوچــولــو (✿◠‿◠)

خاطرات معلم کــوچــولــو (✿◠‿◠)

خاطرات بامزه یک معلم شیطون
خاطرات معلم کــوچــولــو (✿◠‿◠)

خاطرات معلم کــوچــولــو (✿◠‿◠)

خاطرات بامزه یک معلم شیطون

امان از ما معلم های فرهیخته :D

سه تا از بچه های خوب و منظم و مودب و مثبت و دوست داشتنی ششم رو گذاشتم واسه مامور کتابخونه

یه روز اینا مشغول مرتب کردن کتابها و سر و سامون دادن به وضع کتابخونه (که یه کمدی بیش نیست) بودن

منم رفتم یه سری بهشون بزنم

به عنوان اعتراض یا نقد یا هرچی ،خواستن که این پلاستیکای طب طاقی که از قدیم الایام تو کتابخونه بوده رو بردارم

منم خب مخالفت کردم

دلیل خواستن... در واقع دلیلی هم نداشتمdont no smiley

گفتم خب اینا نباشه کتابا زرتی سر میخوره میریزهcarry on smiley

بچه ها: زرتی؟..... زرتی؟؟؟؟؟

من:embarrassed smiley

از اون سوتی هایی بود که فیس تو فیس گفته بودم و نمیشد کتمان کنمdoh smiley

گفتم زرتی دیگه یعنی ... چیز دیگه... خب .... میریزه دیگه

و سریع از صحنه خارج شدم

تا چند روز منو میدیدن میگفتن زرتی و میخندیدن

کتک زدن معاون اجرایی :))

تو مدرسه بودم گشنم شد

رفتم از بوفه یه بسته بیسکوییت گرفتمbulbar smiley

تا بازش کردم حامد  از راه  رسید و طبق اخلاق همیشگیش خواست بدون تعارف  برداره

منم طبق معمول همیشه که کل کل و درگیری داریم اومدم بزنم پشت دستش

و صددرصد احتمال میدادم دستشو بکشه عقب و منو ضایع کنهbaeh smiley

ولی نکشید :|

و من چنان محکم زدم پشت دستش که صدای شـــــتررررررق همه دفترو پر کرد

اولش ماتم برد بعد زدم زیر خنده بعدشم از خجالت داغ شدمembarrassed smiley

بیچاره هیچی نگفت.حتی بیسکوییت هم برنداشت.رفت نشست سر جاشblack eye2 smiley

کلی عذرخواهی کردم

ساعت بعد بهش گفتم هنوز انگشتام سوزن سوزن میشه از شدت ضربهbig smile2 smiley

اوم گفت پشت دست منم

بیچاره این معاون اجرایی ما consoling smiley

معلم حرص در آور

یه وقتایی هم هست دو تا بچه با هم بحثشون میشهfightings smiley

بعد یکیشون میاد شاکیانه میگه خانوووووم [مثلا] محمد جوادو نگاه کنangry smiley

منم چند ثانیه زل میزنم به [مثلا] محمد جواد

بعد میگم خب نگاش کردمdont no smiley

بیشتر شاکی میشه میگه عه خانوم دیگه

آی حال میده آی حال میده این فسقلیا رو حرص میدی  big smile2 smiley


کم پست گذاشتن و تایید نشدن کامنت ها رو بر ما ببخشایید.گرفتاریه دیگه :)